شبکه چهار - 30 خرداد 1399

امام صادق ع و تعریف " انسان آزاد"(مرزهای "اومانیزم" و "انیمالیزم")

بزرگداشت حضرت امام صادق ع _نشست ( "شخصیت انسان" تا "فردیت لیبرال")_ دانشگاهیان و فرهنگیان مازندران _ ۱۳۹۲

بسم‌الله الرحمن الرحیم.

سعی می کنم در این فرصت، سبک زندگی بطور خاص از منظر اسلامی و نه هر نوع معنویت و دین و آیین، نه هر نوع عرفان و معنویتی،‌ و به نحو اخص اسلام با تفسیر اهل بیت(ع) و مشخصاً امام صادق(ع) نکاتی را عرض کنم که ببینیم امام صادق(ع) در برابر این دو رویکرد به زندگی، یکی معناستیز و ماده‌زده و یکی ماده‌گریز و دچار توهم معنا و معنویت، در برابر این دو جریان طرز فکر و سبک زندگی اسلامی بطور مشخص، امام صادق(ع) چه بوده است؟

من ابتدا به تفکری که به نام "اندیویژوالیسم"، در مدرنیته غرب مطرح شده و به عنوان فردگرایی ترجمه شده ولی در واقع یک فردگرایی کاذب است و عملاً اتمیزه کردن انسان‌ها ست یعنی انسان‌ها را جدا از هم دیدن و هر انسانی به عنوان یک اتم مستقل از سایر انسان‌ها، هر کسی تمام توجه و نگاهش فقط به خود و مرکزیت دادن نه به عقلانیت و مصالح فردی، بلکه به نفسانیت فردی، آنچه که تعبیر درست‌تر آن را باید "اگوئیزم" نامید. اگوئیزم یعنی خودمحوری، یعنی منیت و نفسانیت. یک چیزی به نام انسان‌محوری و فردگرایی در غرب مدرن مطرح شد که البته این حرف تازه‌ای نبود و در طول تاریخ همیشه نمایندگان و سخن‌گویان و متفکرانی داشته و تمام تمدن‌های فرعونی در طول تاریخ بر اساس این تعریف مادی از انسان، و انسانیت بنا شدند منتهی اسم روشنفکری‌اش در این دوره‌های دید اندیویژوآلیزم شد و به مفهوم احترام به فرد و فردگرایی است که حالا خواهیم دید این حاوی ذره‌ای احترام حقیقی به فرد و انسان نیست در واقع نوعی اتمیزم نفسانی است. نفسانیت انسان و من‌محوری را تئوریزه کرده، نفسانیت که در طول تاریخ همیشه حضور داشته و الآن هم حضور دارد و همیشه حضور خواهد شد. بخش مهمی از تاریخ بشر را نفسانیت‌های ما سازماندهی کرده و پیش برده است منتهی تعابیر روشنفکری از نفسانیت کردن، این یکی از خصوصیات این دوره‌های جدید در جهان است که با تعابیر روشنفکری و آکادمیک یک مفهوم نادرست اخلاقی را به یک امر پسندیده تبدیل کنند برای الگوسازی و برای توجیه منیت‌های بشر، عقل را به زیر نهلیز نفس کشیدن، در حالی که تمام شعار انبیاء و تمام هدف آن‌ها این بود که نفس زیر نهلیزم عقلانیت دربیاید. این منیّت، آن هویت اصیل انسانی یک طرف بود، هویت ریشه‌دار توحیدی انسان که معادل خلیفه‌اللهی انسان و کرامت الهی انسان بود و در مقابل آن، حیوانیت انسان برجسته شد این آن دیدگاهی است که معنویت‌گریز و ماده‌زده است. منتهی عرض کردم برچسب‌های روشنفکری روی آن زده می‌شود و عقلانیت بشر، فطرت بشر، خلافت‌اللهی بشر زیر سؤال می‌برد و به جای آن، آن بُعد منیّت و خودخواهی بشر تزیین روشنفکری می‌شود این راجع به تاریخ پدید آمدن این من، و تئوریزه شدن نفسانیت هم به لحاظ تاریخی، سیاسی، اجتماعی و بخصوص اقتصادی، و هم به لحاظ فلسفی و مباحثی که در حوزه علوم اجتماعی و علوم انسانی از قرن 16 و 17 میلادی به تدریج در اروپا نطفه بست و شکل گرفت، در قرن 18 اجتماعی و ژورنالیستی شد و از حلقات کوچک وارد عرصه اجتماعی شد و در قرن 19 بر مقدّرات اروپا – غرب و به تدریج جهان مسلط شد و در قرن 20 این‌ها شدن گفتمان حاکم بر همه دانشگاه‌ها در رشته‌های علوم انسانی و علوم اجتماعی و بحث‌هایی که به سبک زندگی مستقیم یا غیر مستقیم مربوط است.

انسان چیست؟ در این سبک تفکر انسان‌ها هر کدام یک اتم مجزا از بقیه انسان‌ها هستند. فردمحوری، نفسانیت این‌طوی است هر کسی خودش را مرکز عالم می‌بیند قرار نیست عبد باشی، آزادی! آن تعبیری که از امام صادق(ع) نقل شد که از کوچه‌ای می‌رفتند دیدند از داخل یک خانه‌ای صدای لهو و لعب و بزن و برقص و شراب و رقاصی می‌آید، خادم آن خانه آمده بود بیرون آشغال‌ها را بگذارد دید امام صادق(ع) دارد از آنجا رد می‌شود، بعد امام صادق(ع) پرسیدند که صاحب این خانه آزاد است یا عبد؟ فکر کرد که منظورشان برده است یا ارباب؟ گفت نه آزاد است. امام(ع) فرمودند که معلوم است که آزاد است! این آزاد به مفهوم آن آزادی که ما به عنوان یک شعار دنبال آن هستیم که حق الهی بشر است، نیست. این آزاد است یعنی همان سبک زندگی لیبرال. آزاد از اخلاق و تعبّد و انسانیت است. آزاد از همه اصول است. که وقتی برگشت رفت داخل، قضیه را بعد از مهمانی که تمام شد آخرشب برای صاحب آن خانه تعریف کرد که گفت چنین حرفی را زده، گفتم صاحب خانه آزاد است، - دوستان شنیدید – نقل شده که این بنده خدا به شدت متأثر شد و به فکر فرو رفت و با همین یک جمله امام صادق(ع) متحول شد و نقل شده که مسیر زندگی‌اش کلاً عوض شد. گفت راست می‌گوید تا حالا آزاد زندگی کردم از این به بعد می‌خواهم عبد باشم و می‌خواهم اصولی داشته باشم و آزاد از اصول نباشم. حتی نقل شده که کل اموال خود را داد و – البته یک جایی خواندم - به سمت عارف‌مسلکی رفت که آن هم امام صادق(ع) این سبک را هم قبول ندارد که به آن هم اشاره خواهم کرد.

حالا سؤال: واقعاً اگر توجه اصلی به انسانیت انسان باشد بدون انکار حیوانیت انسان، اما اصالت را به انسانیت انسان بدهیم این فردگرایی برجسته‌تر و واقعی‌تر است؟ یا تمرکز را روی حیوانیت انسان ببریم و بگوییم انسانیتی وجود ندارد انسانیت او در ذیل حیوانت او تعریف می‌شود. عقل فراغریزه‌ای وجود دارد، عقل تابع غریزه و برده غرایز بشر است. عقل فقط در حد ابزار است، فقط عقل ابزاری. یا این که نه،‌ بگویید عقل هم در ابزار و هم در اهداف، هر دو. کدام یکی از این‌ها احترام به انسانیت انسان است؟ کدام یکی از این دو دیدگاه عقلانی است؟ یعنی حرمت عقل بیشتر رعایت می‌شود. خب شما می‌گویید عقل نیست مگر در حد ابزار در خدمت غریزه. این یک سبک زندگی است. یک سبک زندگی هم که انبیاء گفته‌اند که عقل، مدیر غرایز، هم به عنوان تعریف هدف و مبنا، و هم به عنوان ابزار. هر دویش. ما عقل ابزاری را هم قبول داریم و امام صادق(ع) در این باب، به نفع عقل ابزاری زیاد روایت دارند منتهی در ذیل عقل الهی. حالا این دوتا سبک زندگی انصافاً کدام انسانی است و کدام حیوانی و غیر انسانی است مادون شأن انسان است؟ کدام یکی از این دو سبک عقلانی است؟ کدام سبک زندگی غریزی است؟ که عقل در خدمت غریزه است نه مسلط و مدیر غریزه. خب این‌ها حرف‌های بسیار مهمی است. اتفاقاً ما مدعی انسان‌گرایی و شرافت انسان و اشرافیت انسان است. اصلاً جز تفکر توحیدی انسان نمی‌تواند اشرف خلایق باشد چون با بقیه خلایق چه فرقی داری؟ چون وقتی عقل در تو نیست جوهر عقل حاکم بر غریزه، وقتی وحی دروغ است، وقتی فطرت الهی نداری، وقتی ظرفیت خلیفه‌اللهی نداری، چرا انسان، اشرف خلایق است؟ ما این را نمی‌فهمیم! چه فضیلتی بر بقیه حیوانات داری؟ آن‌ها هم به همین سبک. تمام حیوانات دنبال سود، غریزه، خودخواهی به این معنا. اگر این اندیویژوالیزم است خوک هم اندیویژوالیست است! بیشتر از انسان هم فرد گراست آن هم طبق غرایز دارد فرد خودش را می‌بیند. اصلاً این شعارها فریبنده است. آقا سبک زندگی آزاد! اتفاقاً آزاد نیست. سبک زندگی لیبرال به مفهوم مثبت آن، فقط ثبت زندگی الهی است. چون آزاد از غرایز خودت تصمیم می‌گیری. اتفاقاً لیبرال به معنای مثبت آن. زندگی آزاد. زندگی آزاد برای انسانی است که می‌تواند در سر هر دوراهی و سه‌راهی و چهارراه، بیندیشد، انتخاب کند، ترجیح دهد،‌ تصمیم بگیرید و عمل کند این آزاد است. واقعاً من و شما در کدام یک از این شرایط، آزادتر هستیم و واقعاً لیبرال هستیم؟ آن وقتی که مثلاً بنده عصبانی که می‌شوم خیلی سخت می‌توانم خودم را کنترل کنم و بعد هم پشیمان می‌شوم خب حالا در آن لحظه‌ای که عصبانی هستم دارم فحش می‌دهم و اهانت می‌کنم من آزادم یا اسیرم؟ من اسیر خشم خودم هستم. اما کسی که در شرایطی مثل من قرار می‌گیرد و خودش را کنترل می‌کند او آزاد است من آزاد نیستم. انسانی که وقتی شهوت سراغ‌مان می‌آید می‌خواهیم به هر ترتیبی حلال و حرام نمی‌شناسیم! حلال و حرام نشناسد و می‌خواهد خودش را ارضاع کند، این آزاد است؟ اسیر است.  امیرالمؤمنین(ع) فرمودند انسان‌ها دو دسته‌اند بعضی امیرند و بعضی اسیرند. اکثر بشریت اسیرند آزاد نیستند چون هر لحظه‌ای که شهوت و غضب سراغ ما می‌آید طبق آن سریع عمل می‌کنیم. می‌خواهیم به هر شکلی انتقام بگیریم. اما یک اقلیتی هستند که این‌ها امیرند. حضرت امیر(ع) فرمود آن‌ها امیرند اسیر نیستند، آن‌ها امیرند یعنی فرمانده خودشان هستند و خودشان را کنترل می‌کنند. آن‌ها آزادند. آزاد کیست؟ آزاد کسی است که در لحظه‌ای که سر چندراهی می‌رسد می‌تواند بایستد فکر کند تصمیم بگیرد و آن‌طور که خودش تشخیص می‌دهد عمل کند این آزاد است. اما می‌رسیم سر یک دوراهی، خشم سراغ ما آمده و از کسی عصبانی هستیم. می‌خواهیم هرطور شده خودم را تخلیه کنم و به او صدمه بزنم. اصلاً من این‌جا تصمیم نمی‌گیرم. من سریع دنبال غریزه حرکت کردم حالا من آزاد هستم یا او؟ بنابراین این شعارها را اگر دقت بکنید این‌ها صحبت از زندگی لیبرال، زندگی آزاد، اتفاقاً موجود غریزی، انسان را وقتی این‌طوری تعریف کردی به عنوان یک حیوان غریزی، این نمی‌تواند لیبرال، آزاد، به معنای لغوی کلمه باشد. بله آزاد به همان معنایی که امام صادق(ع) فرمودند می‌تواند باشد یعنی آزاد از عقل و اخلاق. فردگرایی، اتفاقاً فردگرایی حقیقی در سبک زندگی الهی است چون آنجا است که فرق انسان از سایر موجودات متمایز می‌شود. فرد انسان با فرد خوک، با فرد درخت، با فرد سنگ، واقعاً تفاوت جوهری پیدا می‌کند. کدام فردگرایی بالاتر از این که بگویند انسان خلیفه‌الله می‌تواند باشد دیگر از این بالاتر می‌شود؟ کدام فردگرایی می‌تواند به این حد برسد که امام صادق(ع) فرمودند «ما عظمت نعمه‌اللَّه علی عبد إلّا اشتدّت علیه مؤنه النّاس فمن لم یحتمل تلک المئونه» فرمودند وقتی نعمت‌های الهی پیش شما زیاد می‌شود نیازهای مردم به شما زیاد می‌شود به شما پناه می‌آورند هر انسانی به شما پناه می‌آورد و در زندگی‌اش از شما کمک می‌خواهد امام صادق(ع) می‌فرماید آن انسان را نماینده خداوند بدانید او خودش نیست او را از طرف خدا بدانید اگر خسته شدید از این که مدام سراغ شما می‌آیند و مشکلات‌شان را به شما می‌گویند خسته شدی و گفتی برو دنبال کار خودت من خودم هم زندگی دارم «فمن تعرّض من سلب نعمه»‌ خودت را در معرض سلب نعمت قرار بده، خداوند آن نعمت‌های بزرگ را از تو پس خواهد گرفت چون تو انسان را پس زدی! و این انسان محتاج نماینده خدا بود.

من می‌خواهم ببینم از این فردگرایی بالاتر ممکن است که اهل بیت(ع) می‌فرمایند خداوند فرمود وقتی کسی عیادت یک انسان مریض می‌رود عیادت خدا آمده است. وقتی می‌رود دیدن و کمک یک فقیر به دیدن خدا رفته است، وقتی به یک انسان فقیر قرض می‌دهی به خدا قرض داده است. قرآن می‌فرماید «من ذا الّذی» چه کسی به خداوند قرض می‌دهد؟ خدایی که خودش می‌گوید «هوالغنی أنتم الفقراء» شما هم فقیر هستید و خداوند غنی است. بعد می‌گوید چه کسی به خدا قرض می‌دهد؟ یعنی چه به خدا قرض می‌دهد؟ می‌گوید قرض دادن به یک انسان محتاج، این قرض انسانی، قرض دادن به خداست. رفتن به زیارت و عیادت همدیگر، صله رحم و دوستان و خانواده، می‌فرماید وقتی به دیدن هم می‌روید زیارت خدا رفته‌اید. من می‌خواهم ببینم شما فردگرایی تا این حد، کجا و در کدام مکتب دیده‌اید؟ کدام اندیویژوآلیزم در این حد است که یک فرد عادی بشر را می‌گوید این نماینده خداست و خدمت به او خدمت به خداست؟ ظرفیت خلیفه‌الهی برای انسان قرار می‌دهد. اسم این‌ها لیبرال و اسم آن انسان آزاد است، اسم آن اهمیت فرد، اومانیزم، انسان‌گرایی است کدام هیومن؟ اصلاً وقتی در مبنای تفکر اومانیستی انسان را یک موجود طبیعی با تاریخ طبیعی فقط تعریف کردی، این چرا هیومن است، این کجایش انسان است؟ این Human با Animal چه فرقی دارد؟ هیومانیست با انیمالیست چه فرقی دارد؟ ذاتاً که تفاوتی ندارد. در تفکر توحیدی قرآنی است در سبک انسان‌شناسی پیامبر و اهل بیت است که انسان واقعاً مطرح می‌شود. واقعاً اومانیزم توجه به انسان، حرمت انسان، معنا پیدا می‌کند. حقوق بشر، الهی می‌شود، مقدس می‌شود، چون مربوط به خداست که خدا این حقوق را برای بشر قرار داد چون خدا فرمود که آبروی یک انسان مؤمن، حریم خداست و حالا مقدس می‌شود. چون خدا فرمود هرکس ظلم به مردم بکند به خداوند اعلام جنگ کرده است. ببینید حرمت انسان و حرمت فرد، زندگی آزاد، در این تفکر، فقط معنا پیدا می‌کند. یک وقت می‌گوید مراد از فردیت، فردیت غریزی است یک وقت می‌گویید منظور فردیت متعالی است در تفکری که می‌گوید «نفخت فیه من روحی» فردیت حقیقی متعالی، فردیت با ارزش معنا پیدا می‌کند نه در آن تفکر، که البته شکل اتمیزم و هومانیزم مادی، شکل آن متفاوت است اما باطن آن یکی است.

پس من این‌جا را جمع‌بندی کنم و این بخش از عرایضم را یک نتیجه‌گیری کنیم. شخصیت الهی برای انسان داریم، یکی هم فردیت غریزی داریم. این‌ها به فردیت غریزی را به رسمیت می‌شناسند، اندیویژوآلیزم شخصیت غریزی را می‌گوید و به شخصیت الهی آن توجهی ندارد که اتفاقاً فردیت و انسانیت، در حکم و گرو آن شخصیت الهی است. حقوق بشر با انسان‌شناسی توحیدی قداست پیدا می‌کند، و الا اگر نگاه سکولار به انسان کردی، سکولاریزاسیون یعنی قداست‌زدایی؛ تعریف سکولار انسان یعنی تعریف مقدس انسان. اتفاقاً انسان در تعریف سکولار، دیگر نامقدس است یک موجود نامقدسی است و حریم الهی ندارد. اما وقتی انسان را «عبدالله» تعریف کردی چون به «الله» وصل می‌شود قداست پیدا می‌کند، حقوق انسان و حرمت انسان مقدس می‌شود. آن وقت امام صادق(ع) فرمودند ریختن آبرو و ضایع کردن کرامت یک انسان در جامعه، پیش خداوند منفورتر از لجن مالیدن به دیوار کعبه است! من می‌خواهم ببینم قداست انسان از این بالاتر؟ واقعاً کدام اومانیزم، کدام اندیویژوآلیزم در این حد برای انسان فردیت و شخصیت و کرامت قائل است؟ که امام صادق(ع) می‌فرمایند لجن به دیوار کعبه بمالید اما یک انسان را بی‌آبرو نکنید. بندگان خدا را بی‌حرمت نکنید. این‌ها انسان‌گرایی و فردگرایی است یا آن‌ها که می‌گوید انسان یک موجود غریزی و یک حیوان دوپاست! حقوق بشر این‌جا مقدس می‌شود یا آنجا. منتهی رسانه‌ها طوری دست این‌هاست و ادبیات دانشگاهی و روشنفکری را در دنیا در این 50 سال – 100 سال طوری قبضه کردند یک گفتمان رسانه‌ای، گفتمان دانشگاهی با این صنعت فرهنگ و فرهنگ سازی ساختند تفکر توده‌ای و اجتماعی را بین مردم ایجاد کردند چه روشنفکرنما و چه روشنفکرزده آن، که واقعاً همه، همه چیز را برعکس ببینند. فکر کنند وقتای داری از دین و خدا می‌گویی انسان کوچک و حقیر می‌شود ولی وقتی می‌گویی خدا نیست انسان، انگار بزرگ می‌شود! این‌ها مغالطه‌های بزرگ است و همه هدف هم، در جهت غایات و منافع تفکر سرمایه‌اری و تفکر قارونی است و این فردگرایی یک فردگرایی کاملاً ‌دروغ و قلابی است و کلاه بزرگی است که بر سر دانشگاه‌های دنیا گذاشته‌اند و این تعریف از انسان را، مبنای علوم انسانی و علوم اجتماعی کردند. وقتی از انسان حرف می‌زند مراد این است نه آن که انبیاء می‌گویند. انسان منهای فطرت الهی! انسان منهای معاد! انسان منهای خلیفه‌اللهی! انسانی که حقوق او مقدس نیست، انسانی که حیوانی است منتهی با بقیه حیوانات یک تفاوت‌هایی دارد. این انسان می‌شود هسته اصلی و تعریف فیزیک و متافیزیک از انسان.

این‌ها یک بحثی دارند در حوزه مفهوم‌شناسی نظم و امنیت و جرم‌شناسی و هنجارشناسی در مباحث علوم اجتماعی مربوط به جامعه‌شناسی جُرم و کج‌رفتاری. یک بحث مفصلی آنجاست که آن خیلی نشان می‌دهد پشت پردة این تفکر چه انسان‌شناسی‌ای هست. مفهوم "واگرایی" و "همگرایی"، "اتحاد" و "نفرت"،‌ "صلح" و "جنگ"، "انزواطلبی" و "جامعه‌پذیری"، مفهوم "قانون‌گریزی" و "شریعت‌باوری"، تحلیل مفهوم "همبستگی اجتماعی"، این‌ها همه از این دوتا منظر، به دوتا نتیجه متفاوت منجر می‌شود. مفهوم "تضاد اجتماعی"، مفهوم" کنش متقابل"، ترجیع‌بندی‌هایی در حوزه علوم اجتماعی که مناسبات اجتماعی، وحدت و امنیت اجتماعی یا جنگ و خشونت‌های اجتماعی را خواستند بر این اساس تعریف کنند. مفهوم همبستگی اجتماعی این‌جا دو جور تعریف می‌شود. کنش متقابل، مفهوم کج‌روی، متد جامعه‌شناسی، رفتارشناسی، متد جُرم‌شناسی در جامعه، کاملاً بر اساس این دو نوع سبک زندگی، دو جور تعریف می‌شود، بر اساس این دو نوع انسان‌شناسی دو جور تعریف می‌شود و دوتا سبک زندگی را بوجود می‌آورد. من نمی‌خواهم بگویم دوتا از اساس، واقعاً دوتا تا حدود بسیاری متفاوت. در جرم‌شناسی و مفهوم‌شناسی امنیت، در انسان‌شناسی جمعی و فردی، در تفکر و مکتب امام صادق(ع) که الآن روایت آن را برایتان می‌خوانام هم به عوامل مادی خارجی توجه می‌شود و هم به عوامل درونی زیست‌شناختی بشر توجه می‌شود مسائلی مثل ژنتیک، ارثی بودن، مسئله‌ای مثل نوع تغذیه، مسئله‌ای مثل نوع تعلیم و تربیت اجتماعی،‌ هم به ساختارهای اجتماعی توجه می‌شود هم به عوامل اقتصادی توجه می‌شود وقتی می‌فرماید که فقر که می‌آید کفر را با خودش می‌آورد! از آن طرف هم می‌فرماید آن‌هایی که زندگی خیلی اسراف‌گرانه و اشرافی دارند زندگی آن‌هاه هم کافرانه است، یعنی دخالت عوامل اقتصادی در تربیت عمومی، نه خواص می‌گوید. همیشه در جامعه آدم‌های خاصی هستند که فقیر باشند یا میلیاردر این‌ها یک جور زندگی می‌کنند. این‌ها آدم‌های خیلی کمی هستند. وقتی میلیاردر است باز هم سبک زندگی‌اش متعادل است و به دیگران می‌دهد، وقتی فقیر است باز هم سبک زندگی‌اش انسانی است و به خودش ذلّت راه نمی‌دهد این‌ها آدم‌های کمی هستند. اکثریت بشر، وقتی فقیر یا میلیاردری دو جور زندگی می‌کنی، در هر دو جور هم تخلفات خاص خودش را می‌کنی؟ الآن به ما چک بدهند بگویند ده میلیارد تومان به شما دادند، یک مرتبه هوس‌ها و برنامه‌ها، اولویت‌بندی‌ها همه عوض می‌شود. اما یک آدم تربیت شده الهی و یک مؤمن، در زندگی و روحیات شخصی و تمایلاتش هیچ اتفاقی نمی‌افتد وظایف او تغییر می‌کند. یا فقیر شویم به ما الآن بگویند اموال تو، خانه و ماشین همه رفت، یک مرتبه روحیات و اخلاق ما عوض می‌شود. با زن و شوهر و بچه و رفیق‌مان روابط‌مان تغییر می‌کند، اصلاً حرف زدن‌مان، نوع تصمیم‌گیری‌هایمان، خواب و بیداری‌مان تغییر می‌کند. رژیم غذایی تغییر می‌کند. آن آدم‌های خاص نه. ولی خب انبیاء اکثریت مردم را می‌بینند و با آن‌ها حرف می‌زنند آن خواص را می‌بینند و جداگانه با آن‌ها حرف می‌زنند. با آن عده خاص یک جور حرف می‌زنند با این عده عام که ماها هستیم یک جور دیگر حرف می‌زنند. در مناسبات عام، عوامل اجتماعی را می‌بینند، عوامل اقتصادی، عوامل احساسی و درونی، عوامل ساختی و نهادهای اجتماعی، اما در عین حال اغراق نمی‌شود یعنی در کنار عوامل بیرونی، به مسئولیت فرد، به اراده او، به حق انتخاب او، به تعلیم و تربیت خود او، به میزان نفسانیت و عقلانیت و تقوای او، هم توجه می‌شود هر دوی آن مهم است هر دو دیده می‌شود و نقش رسانه دیده می‌شود. چرا می‌گویند امر به معروف و نهی از منکر؟ برای اینکه اگر این باشد یا نباشد فضای رسانه‌ای و افکار عمومی در جامعه عوض می‌شود وقتی فضا عوض شد روی آدم‌های ضعیف و متوسط اثر می‌گذارد. آن آدم‌های قوی ساخته شده هم که اگر 600تا بوق تبلیغاتی و رسانه روی سرشان باشد این‌ها قدرت تشخیص دارند و اراده مقاومت‌شان تغییر نمی‌کند. ولی اکثریت بشر، همین که بوق‌هایی که با این دارد صدا و تصویر و تحلیل خبر می‌دهد تغییر کند یک مرتبه شناخت این‌ها از واقعیت عوض می‌شود، جا و موضع‌شان عوض می‌شود لذا می‌گویند مراقب رسانه‌ها، تعلیم و تربیت، افکار عمومی، فضای عمومی جامعه باشید، امر به معروف و نهی از منکر، یعنی دفاع علنی رسانه‌ای و اجتماعی از حق و عدالت بکنید و نگذارید فضا دست مخالفان این اصول بیفتد.

بنابراین ببینید در سبک زندگی اسلامی، نقش مدیریت، رسانه، مدرسه، خانواده، حتی طبقه، که شما در خانواده فقیر یا ثروت هستید این‌ها تأثیر دارد، ژنتیک و جنسیت تأثیر دارد. نگاه زنانه و نگاه مردانه به مسائل واقعاً یک جا‌هایی تفاوت دارد یک جاهایی هیچ تفاوتی ندارد. بعضی از واقعیات را مرد و زن یک‌جور می‌فهمند، شناخت متشرک دارند. در بعضی از واقعیات شناخت و نگاه زنان و شناخت و نگاه مردانه واقعاً متفاوت است. زیبایی‌شناسی زن و مرد همه جا مثل هم نیست. یک تفاوت‌هایی به لحاظ جنسیتی در نوع داوری‌ها و در نوع تصمیم‌گیری‌ها یک جاهایی وجود دارد، در یک حوزه‌ای کاملاً یکسان است و در یک حوزه‌هایی تفاوت دارد. میزان دخالت خشم و خشونت در رفتار زن و مرد یکسان نیست. نوع نگاه مبتنی بر اشتهاء و شهوت و تمایل در زن و مرد، از یک نوع نیست. قوای حسی زن و مرد یک جاهایی با هم تفاوت دارد یک ادراکات حسی در زن قوی‌تر است در مرد ضعیف‌تر است و یک ادراکات حسی در مرد قوی‌تر است در زن ضعیف‌تر است. در نوع ادراکات و داوری‌های ذهنی، یک جاهایی کاملاً مرد و زن مثل هم هستند و یک جاهایی متفاوت‌اند. ذهنیت زنانه و مردانه، یعنی یک جاهایی ذهنیت،‌ جنسیت دارد و یک جاهایی جنسیت ندارد. همه این‌ها در روایات ما لحاظ شده است که کجا مشترک است کجا متفاوت است و به ازای هر کدام چه باید کرد و چه نباید کرد؟ تأثیر دولت در حکومت و قدرت دست کیست؟ وقتی می‌فرماید «الناس علی دین ملوکهم» یعنی تأثیر قدرت و حاکمیت بر اخلاق و رفتار و حتی نوع دین‌داری مردم، تأثیر قدرت و حکومت، ساختار سیاسی دیده می‌شود، حالا این روایت مشهور است ما از این آیات و روایات خیلی داریم، 4- 5 تای آن را شنیدند بقیه را اکثر ماها نشنیدیم. طبیعت؛ حتی ما در روایات داریم طبیعتی که شما دارید در آن زندگی می‌کنید در روحیات شما تأثیر دارد. کسی که در بیابان خشک بی‌آب و علف زیر آفتاب داغ در کویر دارد زندگی می‌کند با کسی که شمال کنار دریا دارد زندگی می‌کند این‌ها طبیعت و روحیات‌شان مثل هم نیست. همین‌طور که کسی در خانواده ثروتمند بزرگ شده با کسی که در خانواده فقیر بزرگ می‌شود این‌ها تفاوت‌هایی به لحاظ طبیعت ثانوی پیدا می‌کنند همه این تفاوت‌ها باید در در تعلیم و تربیت و سبک زندگی دیده شود. از آن طرف، همه چیز را نباید فقط از بیرون دید. درون انسان هم هست. انسان در عین حال، یک قدرت درک و شناخت و اراده‌ای دارد که چه زن باشد و چه مرد، چه پیر باشد و چه جوان، چه غنی باشد و چه فقیر، چه در کویر زندگی کنی و چه کنار ساحل، چه در دولت عدل باشد و چه در دولت ظلم، خانواده فقیر باشی یا ثروتمند. هرچه که باشی در هر صورت انتخاب نهایی با خود توست، تو انسانی مثل حیوانات نیستی که صددرصد تابع محیط و طبیعت و جامعه و فضای عمومی هستند. در عین حال، انسان، خداوند به انسان این قدرت را داده که بتواند علیرغم شرایط طبیعی و اجتماعی بیندیشد علیرغم آن‌ها تصمیم بگیرد و علیرغم آن‌ها عمل کند. می‌توانی حرّ باشی و یک شبه حسینی شوی. می‌توانی شمر باشی سردار امیرالمؤمنین باشی و قاتل کربلا بشوی. می‌توانی زن فرعون یا خواهر فرعون باشی، از مرکز کفر و استکبار که بشود ولیّ خدا. که خداوند متعال در قرآن می‌فرماید این خانم برای همه مردان و زنان الگوست. می‌توانی زن حضرت نوح باشی و جزو کفّار باشی پسر نوح باشی و جزو کفّار باشی. یعنی می‌توانی علیرغم خانواده‌ات و علیرغم محیط‌ات، علیرغم طبقه اقتصادی و علیرغم همه چیز، علیرغم همه آنچه که گفتند جبرهای تاریخی و اجتماعی است می‌توانی بیندیشی تصمیم بگیری و عمل کنی. انسان این است و به هر دو بُعد آن توجه شده است. قرآن کریم و روایات و امام صادق(ع) به هر دو بُعد توجه می‌کنند.

این را جمع‌بندی کنم: تبیین‌های صرفاً پوزیتیویستی و صرفاً مادی از مفهوم رفتار انسان، جامعه، فرد، قانون، ستیز، جُرم، کج‌روی، این‌ها مطلق می‌کنند ما مطلق نمی‌کنیم اما به طور کامل رد هم نمی‌کنیم بخش‌هایی از آن درست است این‌ها تا حدی کمک می‌کند که رفتارهای خیلی قشری و غیر طبیعی اکثری بشر را فرموله بکنید ولی جزئی‌بینی افراطی و مادی باعث می‌شود که چشم شما به روی واقعیت‌های بسیار بزرگتری و ریشه‌ای‌تری بسته شود و ظرفیت‌های بسیار مهم‌تری در انسان‌ها هست که با نگاه پوزیتیویستی و مادی هرگز دیده و درک نمی‌شود. قدرت انتخاب انسان را این‌ها نمی‌فهمند چیست این‌ها اراده را یک معلول مادی محض در زنجیره علل طبیعی می‌بینند که در واقع فقط وجود خارجی ندارد. قدرت انتخاب، اراده آزاد را اصلاً نمی‌فهمند چیست. این که خدای متعال می‌فرماید «هدیناهم نجدین» ما هر دو سرزمین و هر دو قلمرو را به بشر نشان دادیم «نجد» هر دو سرزمین، را نشان دادیم قدرت تصمیم و انتخاب را در هر دو مسیر را دارید «إمّا شاکراً و إمّا کفورا» می‌توانی شاکر باشی یا کفور باشی، یعنی امکان و حق انتخاب را به تو دادیم. این را در نگاه مادی محض به انسان را نمی‌توانند بپذیرند از جمله نگاه پوزیتویسیتی. قدرت انتخاب مردم، خلّاقیت را، قدرت فرهنگ را در انسان، قدرت عقلانیت فراغریزه را در انسان نمی‌توانند بفهمند. فقط میل غریزی را می‌بینند فطرت الهی و ایمان تعالی‌طلب را ندیده می‌گیرند. فردیت، شخصیت الهی انسان را نمی‌بینند فقط فردیت و شخصیت مادی او را می‌بینند. کم‌کم یک نوع جبرگرایی غریزی الگوی حاکم بر رفتار انسان‌ها می‌شود در بحث‌های دانشگاهی علوم اجتماعی و علوم انسانی، ولی در عالم واقع وقتی برنامه می‌ریزی داری برای یک گله حیوانی برنامه می‌ریزی که اسم آن انسان است. خودش انسان نیست. انسان، حیوان دوپای اجتماعی تعریف می‌شود. این‌ها در تفکر مادی جرم را هم جرم نمی‌بینند شما دیدید که می‌گویند اصلاً گناه و ثواب چیست؟ حق و باطل چیست؟ همانطور که شما بین حیوانات نمی‌توانی بگویی توی این گله این گوسفند اخلاقی است و این گوسفند غیر اخلاقی است اصلاً اخلاق یعنی چه؟ این‌ها جبر غریزی طبیعی است. این‌ها همین را به انسان تعمیم می‌دهند یعنی هر کاری که می‌کند یک واکنش قطعی جبری است، انسان، حیوان مجبور می‌شود نه عاقل مختار. اگر محرک‌ها و مشوّق‌های او را عوض کنی رفتارش عوض می‌شود مثل یک ماشین است. قانون، مدرسه، رسانه و پلیس، دادگاه، زندان، همه این‌ها باید نقش هویج و چماق را در جامعه بازی کنند. انسان‌ها را مثل هر حیوان دیگری شرطی کنیم تا جرم‌ها کمتر شود. الاغ را می‌شود عادت بدهید از ترس چماق و به عشق هویج روی دوتا پایش بایستد کل رفتار و سبک زندگی انسان را هم می‌توانی با سبک چماق و هویج تعیین کنی. نیازی به عقل و اختیار در انسان نیست. لذا بعضی‌هایشان آمدند تعریف‌های صرفاً ژنتیک، تحلیل‌های زیست‌شناسی از جُرم را قبول کردند و می‌گویند انحراف یک امر کاملاً طبیعی است و اصلاً چیزی به نام جُرم و فساد وجود ندارد. آدم‌کشی، همجنس‌بازی، خشونت، اعتیاد، تجاوز به سایر ملت‌ها. بعضی‌هایشان می‌گویند این‌ها گناه اخلاقی نیست، حتی جُرم قانونی هم نیست این‌ها بیماری طبیعی است. بعضی‌هایشان می‌گفتند این‌ها بیماری هم نیست این‌ها یک سبک زندگی است این‌ها یک روش است آن هم یک روش است! هردوی آن هم طبیعی است بستگی دارد به این که این حیوان کجا و چطوری رشد کرده است. نوعی انتخاب طبیعی و روش طبیعی است یعنی در این دیدگاه، قتل، غارت، همجنس‌بازی، ربا، همه این چیزهایی که در تفکر انبیاء گناه دانسته می‌شود و ظلم دانسته می‌شود همه این‌ها را طبیعی تفسیر می‌کنند می‌گویند همه این‌ها جزو طبیعت است و طبیعی هم هست. بله جزو طبیعت غریزی هست ولی با تعلیم و تربیت، این ارزش‌ها، حق و باطل و درست و نادرست معلوم می‌شود. در این تفکر، خشونت انسانی مثل خشونت حیوانات تعریف می شود. شما اگر یک حیوان خشنی است به لحاظ اخلاقی او را تقبیح می‌کنید؟ مثلاً شما به لحاظ اخلاقی شیر را تقبیح می‌کنید؟ مثلاً می‌گویید این کار شیر غیر اخلاقی است که این‌طور نعره می‌کشد! درنده است! نخیر؛ هرکس به شیر بگوید اخلاق بدی دارد و کار زشتی می‌کند این معلوم می‌شود درست قدرت داوری ندارد نمی‌فهمد حیوان چیست. این‌ها می‌گویند خشونت انسانی هم یک چشمه از خشونت حیوانی است! شهوت انسانی هم مثل شهوت حیوانی است چون این همان موجود داست و این منشأ یک نوع جامعه‌شناسی، یک نوع جرم‌شناسی، یک نوع سبک زندگی و تمدن سازی شده است. این‌ها می‌گویند تفاوت امر هنجار و امر ناهنجار، تفاوت حقوقی و اخلاقی نیست، تفاوت طبیعی است! – دقت می‌کنم در این کلمات دقت کنید – تفاوت طبیعی است نه تفاوت اخلاقی. و لذا قابل ارزشگذاری، تحسین و تقبیح و قابل داوری اخلاقی نیست. آن وقت نسبتی بین طبیعت و تربیت پیدا می‌شود که در این انسان‌شناسی یک نسبت است در انسان‌شناسی اسلامی نسبت طبیعت و تربیت یک نسبت دیگری است. در انسان‌شناسی اسلامی، انسان طبیعت دارد اما این طبیعت دو بُعد است هم بُعد غریزی دارد و هم بُعد فطرت الهی دارد و بعد تربیت، این طبیعت را می‌تواند تغییر بدهد نه این که تغییر بدهد بلک استعدادهای الهی موجود در طبیعت انسان را پرورش بدهد و استعدادهای غریزی او را هم سرکوب و حذف نکند ولی کنترل کند. این نسبت طبیعت و تربیت در این دیدگاه می‌شود. در انسان‌شناسی‌های دیگر این‌ها طور دیگری تعریف می‌شود. پوزیتیویست‌ها به علل طبیعی صرفاً بیرونی چسبیدند. جبرگرایی‌های زیستی و زیست‌شناس، گاهی به جبرهای طبیعی درونی و عمدتاً جسمانی مربوط به هورمون‌ها و غدد چسبیدند. تفاوت‌های اخلاقی همه تفسیر می‌شود به تفاوت‌های جسمی؛ یعنی همه طبیعی است، همه اجباری است، غیر ارادی است، همه غیر قابل داوری و غیر قابل ارزشگذاری است. کسانی که منشأ اجتماعی و جامعه‌شناسی را گذاشتند روی این دیدگاه، بعضی‌هایشان همه چیز را به تضادهای اجتماعی ارجاع دادند و گفتند شما اگر می‌خواهید در یک جامعه سبک زندگی تعریف کنید فقط روی مسئله تضادهای اجتماعی متمرکز بشوید و بقیه چیزها را ندیدند. بعضی‌ها گفتند سبک زندگی را می‌خواهید تفسیر کنید روی خرده‌فرهنگ‌ها متمرکز شوید. هر کدام از این‌ها یک مکتب در حوزه جامعه‌شناسی و علوم اجتماعی و علوم تعلیم و تربیت در غرب شده است. بعضی‌ها گفتند روی ساخت‌های اجتماعی متمرکز شوید ساختارگرا باشید یعنی همه چیز از ساختارهای اجتماعی شروع می‌شود. هر کدام، گفتند این آسیب‌هایی که در سبک زندگی پیدا می‌شود این‌ها در بستر تعادل یا بهم خوردن تعادل‌ها تعادلی که بین اجزاء یک نظام اجتماعی است پیدا می‌شوند.

من فقط به یکی دو نفر از این‌ها مثال بزنم. دوستان «دورکیم یا دورکهایم» را می‌شناسید که از پدران جامعه‌شناسی مدرن هستند ایشان از یک خانواده یهودی است مادی بود و ملحد بود. تز اصلی ایشان در جامعه‌شناسی یک نظریه شدیداً اجتماعی است یعنی از همه چیز تحلیل جامعه شناسی افراطی می‌کند و حتی از مفهوم جُرم اجتماعی، که می‌گوید همه این‌ها ماهیت جمعی دارد و با احساسات جمعی می‌سنجد. یک مکتبی تحت تأثیر این تفکر در حوزه جُرم‌شناسی اجتماعی پیدا شد که چرا بعضی از سبک‌های زندگی مملو از جُرم هستند؟ چرا خشونت و جنایت و دزدی و قتل و تجاوز در بعضی از جوامع خیلی زیاد است؟ بر همین اساسی که من تعریف کرد مبنای آن یک انسان‌شناسی است. دارم مثال می‌زنم. یک مکتب جُرم‌شناسی بوجود آمد به نام مکتب محیط اجتماعی در باب جُرم‌شناسی، بر اساس جامعه‌شناسی دورکیمی متولد شده است می‌گوید اگر بزهکاری یک میکروب اجتماعی است زندگی در یک جامعه جنایت و تجاوز، میکروب در محیط آلوده رشد می‌کند و جامعه تبهکارپرور است بنابراین افراد در آن جامعه، همه تبهکار هستند یعنی فقط یک عامل را اصل می‌کند و آن عامل اجتماعی است. در تفکر اسلامی، عامل اجتماعی نفی شد یا نشد؟ نفی نشد گفتیم عامل اجتماعی حتماً تأثیر دارد اما اصالت به عامل اجتماعی داده نشد. آن کس که آمد خرده‌فرهنگ‌ها را مطرح کرد اصالت را به خرده‌فرهنگ‌ها داد، در تفکر اسلامی ما در روایتی – که فکر نکنم فرصت شود روایت امام صادق(ع) را خدمت شما بخوانم – روایت از امام صادق(ع) آوردم که چطور امام(ع) روی خرده فرهنگ‌ها حساس هستند و توجه می‌دهند اما اصالت را به آن نمی‌دهند. راجع به ساختار اجتماعی ما از امام صادق(ع) روایت داریم که ساختارهای اجتماعی روی تربیت انسان و سبک زندگی انسان تأثیر دارند اما همه کاره نیستند تأثیر قهری اجباری صددرصدی نیست. کسی که فقط از منظر اجتماعی نگاه می‌کند نفسانیت فرد را و انتخابات مجرمانه و گناه شخصی را حذف می‌کند و در نظر نمی‌گیرد فقط به متغیرهای جمعی و به آنومی، به فشار اجتماعی توجه می‌کند و حساسیت دارد. یک کسی را می‌بینید مثل «پارسونز» جامعه شناسی پارسونزی می‌خواهد همبستگی اجتماعی و اتحاد اجتماعی را در سبک زندگی تعریف کند می‌گوید منشأ تمام بزهکاری‌ها و درگیری‌های اجتماعی این است که سازماندهی اجتماعی مناسبی در جامعه نیست. یعنی اجزای نظام اجتماعی نمی‌توانند همبستگی داشته باشند یک نظم اجتماعی ضعیف شده داری که همبستگی‌های ناقص در آن بوجود می‌آید و نتیجه‌اش ازدیاد جرم و دعوا و خشونت می‌شود. خیلی روی اهمیت جامعه‌پذیری و آموزش و فرهنگ‌سازی تأکید می‌کند ولی اراده انسان را حذف می‌کند. باز ما در روایت امام صادق(ع) داریم که به مسئله سازماندهی اجتماعی کاملاً توجه می‌کنند و این که تعلیم و تربیت و رسانه و حاکمیت دست چه کسانی است و چگونه جامعه دارد مدیریت می‌شود؟ اما در عین حال، مسئله انتخاب فرد را حذف نمی‌کند. بعضی‌ها روی الگوهای فرهنگی و خرده‌فرهنگ‌ها تکیه می‌کنند. مثلاً فرهنگ فقر. ما یک مکتب در این حوزه داریم که تمام تمرکز آن این است که فرهنگ‌های ناشی از پدیده‌های اجتماعی و اقتصادی اجازه نمی‌دهد در درون آن طبقه، چیزی غیر از اقتضائات خودش رشد کند و بوجود بیاید یعنی انسان محال است برخلاف خرده فرهنگ حاکم بر محیط خودش تصمیم بگیرد مثال می‌زنند به فرهنگ فقر. خب این حرف تا اینجایش اطلاق آن غلط است اصل آن درست است. که آقا وقتی یک جامعه‌ای فقیر است فرهنگ فقر باعث می‌شود: 1) ریسک‌پذیری آدم‌ها بالا می‌رود چون دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد کارهای خشن خطرناک پیش‌بینی نشده در آن اتفاق می‌افتد، خشونت زیاد می‌شود، نیازهای جسمی مثل تغذیه، مثل پوشش، اهمیت و اولویت پیدا می‌کند. آن جامعه، بی‌بندوبار و فاقد پرنسیو می‌شود. می‌گوید کسی که شکم گرسنه دارد دیگر به فکر قانون و نظم اجتماعی و چیزهای ثانوی نخواهد بود و این‌ها خودش را در سبک زندگی نشان می‌دهد. این حرف، هم درست است و هم غلط است.  درست است برای این که حتماً این تأثیر دارد. ما در روایت داریم که امام صادق(ع) می‌فرمایند فقر باعث می‌شود که عقل آدم‌ها درست کار نکند در مورد اکثر مردم می‌گویند نه همه. می‌فرمایند وقتی یک خانواده‌ای، یا یک جامعه‌ای تأمین و امنیت اقتصادی ندارد و نمی‌داند آیا تا آخر سال می‌تواند ادامه بدهد یا نمی‌تواند، امام(ع) می‌فرماید این اتفاقات می‌افتد، یک) تزلزل عقلانی، خودش را نمی‌تواند مدیریت عقلانی بکند. دو) سوءظن و فشارهای روانی و اجتماعی در این جامعه زیاد می‌شود. سه) انسان در این جامعه تحقیر می‌شود. چون آن کسی که پول ندارد تحقیر می‌شود. می‌فرمایند یک آدم فقیر، ولو عالم و عاقل، وقتی در این جامعه حرف می‌زند کسی او را محل نمی‌گذارد به او می‌گویند باز تو حرف زدی! ولی یک آدم پولدار میلیاردر بی‌شعور این آروغ می‌زند می‌گویند چه فرمودید؟ امام صادق(ع) می‌فرمایند وقتی در یک جامعه شعور چیزی نیست یا از نظر اقتصادی تعادل خودش را از دست می‌دهد کرامت انسان فقیر در این جامعه تحقیر می‌شود و نمی‌گذارند حرف بزند. اسم این را در جامعه‌شناسی گذاشتند الگوی «اسکارلوییس» به عنوان یک مکتب وسیع، راجع به آن چقدر مقاله و بحث شده است. شما کل این بحث را در 4- 5تا جمله امام صادق(ع) می‌بینید بدون خطاها و مطالق‌نگری‌هایش. یا نمی‌دانم «آلبرت کوهن» چه گفت، این‌ها هر کدام پدران یک جریان وسیع در حوزه علوم اجتماعی و علوم اقتصادی می‌شوند و می‌بینید همه این‌ها یک بخشی از واقعیت را می‌بینند و یک بخش دیگر را نمی‌بینند می‌آیند ابرو را درست کنند چشم را کور می‌کنند می‌آید مناسبات اقتصادی را می‌بیند تعلیم و تربیت را نمی‌بیند. آن یکی تعلیم و تربیت را می‌بیند مباحث ژنتیک و ارثی را نمی‌بیند، که امام صادق(ع) می‌گوید طرف می‌آید می‌گوید دارم با فلان کس ازدواج می‌کنم امام(ع) می‌فرماید با ایشان ازدواج کنید عیبی ندارد ولی بچه شما شجاع نخواهد بود. یعنی مسئله ژنتیک، مسئله نطفه پدر و شیر مادر، در روحیات و اخلاق آدم‌ها اثر دارد. البته اخلاق هم آن بخش هم که دست شما و دست ما نیست ژنتیک است برای آن‌ها به ما پاداش یا عذاب نمی‌دهند. دیدید بعضی‌ها همین‌طوری الکی آدم‌های خوبی‌اند یعنی بدون اینکه تهذیب نفس بکنند آدم‌هایی می‌بینیم که به این‌ها حسودی‌مان می‌شود که این بدون این که تهذیب نفس و زحمت بکشد همه‌اش خوب است مهربان است به کسی ظلم نمی‌کند زود راضی می‌شود. یک کسانی هم هستند که ذاتاً شلوغ هستند یعنی یک لحظه رویت را برمی‌گردانی احتمال می‌دهی همین لحظه یک کاری بکنند. خب بخشی از این‌ها ژنتیکی و ذاتی است. در روایت از امام صادق(ع) پرسیدند که خب آقا این‌ها چطوری‌اند؟ امام صادق(ع) فرمودند هر دوی این‌ها به لحاظ رفتاری خوب هستند اما خداوند به آن کسی که به لحاظ ژنتیکی و ارثی و روحی روانی یک آدم نامتعادلی است و بخاطر تأثیر تغذیه، وراثت، محیط، همه این‌ها را امام می‌بینند، می‌گویند کسی که در یک خانواده فاسدی بزرگ شده، در یک جامعه بی‌دین آمده، این آدم اگر صالح بشود پاداش او پیش خدا خیلی بیشتر از آن کسی است که بدون زحمت صالح شده است! یعنی چه؟ یعنی تمام عوامل غیر ارادی فردی را هم می‌بینند یعنی ساختار اجتماعی هست، رسانه، تعلیم و تربیت،‌ مباحث ژنتیک، طبقه، محیط، همه این‌ها هست، اما اصالت را فقط به این نمی‌دهند می‌فرمایند در هر شرایط و موقعیتی می‌توان انسان بود ما مجبور نیستیم حیوان باشیم. انسان، عاقل مختار است نه حیوان مجبور.

برادران و خواهران این‌ها خیلی مهم است عذر می‌خواهم این بحث‌ها تکراری و خسته کننده است ولی این حرف‌ها برای شما که یا استاد دانشگاه هستید یا معلم دبیرستان‌ها و فرهنگی هستید این‌ها خیلی مهم است که هم خودمان بدانیم و هم این‌ها را به جوانان به کسانی که وارد این حوزه‌ها می‌شوند انتقال بدهیم که مثلاً مفهوم ساختاری "فشار"، یکی از هسته‌های هزاران پایان‌نامه در علوم اجتماعی در دنیا شده است که بزهکاری را مفهوم نسبی می‌کند و الگوی رفتاری می‌گوید هرکسی یک الگوی رفتاری دارد و این‌ها متفاوت هستند. هیچ کدام بر دیگری ترجیح اخلاقی و عقلانی ندارند. یکی می‌آید "تغییر ساختی و کارکردی" را اصل می‌کند. یکی به مفهوم "تضاد" تکیه می‌کند که جامعه مجموعه‌ای از اجزاء متکثّر با علائق متضاد است که از قدرت و پلیس باید استفاده کرد و این‌ها را کنار هم چید. یکی می‌آید می‌گوید این‌ها همه غلط است و الگوی "کنش متقابل" را مطرح می‌کند که رفتار هرکسی تحت تأثیر رفتاری است که با او می‌شود و بقیه چیزها تأثیری ندارد. یکی نظریه "یادگیری" را محور سبک زندگی قرار داده است که فقط آن چیزهایی که آموزشی می‌دهند اصل است بقیه مثل طبقه، اقتصاد، جامعه، سیاست، تعلیم و تربیت، همه حرف مفت است. یکی می‌آید الگوهای "کنترل" را محور مدیریت سبک زندگی قرار می‌دهد که همه چیز از بیرون قابل کنترل است. یکی می‌گوید اساساً "گناه" امر طبیعی است داوری اخلاقی نباید کرد، گناه چیست! یا همه زندگی گناه است یا همه‌اش ثواب است همه چیز را باید به رسمیت شناخت.

من می‌خواهم بگویم هر کدام از این‌ها در یک بُعد افراط و در یک بُعد تفریط کرده‌اند و جامعیت این‌ها را ما در قرآن و روایت پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) داریم که متأسفانه نه دانشگاه‌های ما بخصوص در رشته‌های علوم انسانی – اجتماعی و حتی نه حوزه‌های ما نیاموختند و نیاموختیم که سراغ آیات و روایات و حتی دعاها و ادعیه که پر از مفاهیم انسان‌شناسی، هستی‌شناسی، خداشناسی، جامعه‌شناسی، روانشناسی، تعلیم و تربیت، مبانی فلسفه سیاسی، در دعاهای ما مملو است. همین صحیفة سجادیه ما که دعاست اگر کسانی متفکرانه سراغ آن بروند از منظر علوم انسانی و علوم اجتماعی به آن نگاه کنند هزار نظریه‌ای می‌آید که هر کدام از این‌ها در دنیا یک بلوای معرفتی بپا می‌کند ولی ما هنوز یاد نگرفتیم که چگونه با این‌ها روبرو شویم.

سؤال: نگه داشتن آبروها مهم است در صورتی که بعضی‌ها از همین حدیث سوء استفاده می‌کنند مثلاً کسانی که روز روشن مرتکب خلاف می‌شوند چرا مسئولین از بردن نام‌شان می‌مانند؟ آیا این هم حفظ آبروست؟ در حالی که بعضی از بیچاره‌ها خلاف‌شان به چشم هم نمی‌آید ولی خیلی راحت نام‌شان برده می‌شود.

جواب: این حرف درست است. در باب افشای مُجرم، یک اصل حاکم داریم و یک اصل در موارد استثناء. اصل حاکم این است که آبروی فرد برده نشود و آبروی او حفظ شود یعنی اگر یک کسی یک خطایی کرد، یک گناهی کرد، مجازات بشود اما این که آبروی او را ببری که تا آخر این نتواند در آن جامعه زندگی کند، شوهرش، زنش، بچه‌اش، فامیل‌هایش، بچه‌هایش تا آخر خجالت بکشد که هرجا می‌رود بی‌آبرو باشد. برای چه؟ اصل این است که گفتند هرکس جرم و خلافی انجام داد مجازات شود اگر صاحب حق، مردم هستند ببخشند اگر نمی‌خواهند ببخشند مجازات شود اما عمومی اعلام نکنید. اما در بعضی از موارد، گفتند اعلام کنید و آن مواردی است که تکرار جرم است، مواردی است که تجاوز به حقوق اجتماعی است، آن هم برای اینکه دیگران جرأت نکنند سراغ این مسئله بروند. و الا آنجا هم با ریختن آبروی فرد، و بخصوص خانواده‌اش، مخالف هستند ولی متقابلاً او کاری کرده که آبروی کل اسلام و مسلمین دارد ریخته می‌شود. آن موارد، موارد خاصی است که گفته‌اند. مثلاً معکوس سوار الاغ کنید، کله او را بتراشید مسخره‌اش کنید، ملأ عام شلاقش بزنید این‌ها موارد خاصی برای تربیت اجتماعی است که مردم نگویند آقا چرا عدالت اجرا نمی‌شود؟ بعد به آن‌ها بگویند نخیر دارد اجرا می‌شود. بگویند کو؟ توی اتاق‌های دربسته؟ اگر راست می‌گویید بیایید اجرا کنید ملت ببینند. این‌جا را گفتند موارد خاص. ولی این که تبعیض قائل بشوند یکی که مقام و پول دارد و یک جرمی را انجام می‌دهد این آبرویش حفظ شود یک فقیه همان جرم را انجام بدهد آبرویش برود این خلاف است.

سؤال: از یکی از آقایان اسم بردند و گفتند که ایشان چند سال پیش گفتند مردم در تعیین حق و باطل کاره‌ای نیستند.

جواب: این جمله، اگر به معنای تعیین است که بگوییم رأی بگیریم چه حق است چه باطل است؟ به این معنا این حرف درست است یعنی بگوییم حق و باطل، عدل و ظلم، اخلاقی و غیر اخلاقی معنی ندارد ببینیم بیشتری‌ها در جامعه چه چیزی را می‌گویند خوب است؟ همان خوب است! اگر این حرف به این معناست درست است چون جامعه باید تابع حق و عدل باشد؛ نه این که حق و عدل تابع نظر من و شما و منافع ما باشد. اما اگر منظور این است که مطلقا مردم شعور ندارند و اصلاً هیچ وقت نمی‌توانند تشخیص حق و باطل بدهند، با این اطلاق، این حرف غلط است گاهی می‌شود و گاهی نمی‌شود.

سؤال: فرمودند که سؤالم در مورد سرنوشت است که چقدر باید به آن اعتقاد داشت؟ آیا هر فرد سرنوشت او مشخص شده یا نه؟ اگر نیست ژنتیک چرا با انسان همراه می‌شود و درصد بالایی در سرنوشت فرد تأثیر می‌گذارد؟

جواب: اولاً هرکسی همه افراد بشر اگر ژن تأثیر دارد در همه تأثیر دارد نه فقط در شما یا یک شخص خاصی. در همه تأثیر دارد. عرض کردم به لحاظ اجتماعی اگر یک آدمی بطور ژنتیک زودتر عصبانی شود و کاسه کوزه بشکند، خب این را قانون نمی‌تواند بگوید که ایشان به لحاظ ارثی کلاً از کوچکی این‌طوری بوده، عیبی ندارد شما زدید سه نفر را هم کشتید عیبی ندارد، ولی آن را مجازات می‌کنیم این را نه. به لحاظ اجتماعی مجبوریم که با همه این‌ها یکسان برخورد شود و الا نظم اجتماعی از هم می‌پاشد بعد هم ما از کجا داوری کنیم که به لحاظ ژنتیکی چه کسی چطوری هست چطوری نیست چون یک خط قرمزی ندارد که بگویند از این‌جا به بعد ژن‌ها آگاهانه خیانت و جنایت می‌کنند از این‌جا به قبل، غیر ارادی جنایت می‌کنند. بله، اسلام می‌گوید اگر کسی اختلال مغزی، روحی و ذهنی پیدا کرده طوری که نمی‌فهمد دارد چکار می‌کند و نفهمیده، این مشکل ندارد و مسئول نیست دیوانه است. اما این که بخواهیم کلی، تک تک موارد را بر اساس ژن مجازات کنیم اصلاً امکان آن نیست. و قابل داوری نخواهد بود اما به لحاظ اخلاقی و عنداللهی پیش خداوند، آن حیات حقیقی بشر، خدای متعال این تفاوت‌ها را حتماً لحاظ می‌کند این‌طوری نیست که خدا از یک فقیر همان چیزی را می‌خواهد که عیناً از یک ثروتمند می‌خواهد. از یک کسی که مادرزاد فلج به دنیا آمده یا کر و کور به دنیا آمده بگوییم خدا از او همان چیزی را می‌خواهد که از یک آدم سالم می‌خواهد هرگز این‌طور نیست. خدای متعال تفاوت بسترها را لحاظ می‌کند. لذا در روایت داریم می‌فرماید یک آدمی که به لحاظ معرفتی این مسائل برایش روشن است این یک گناه را بکند، همان گناه را یک آدمی که در محیط بد بار آمده و اصلاً این چیزها را نمی‌فهمد هر دوی این‌ها یک عمل را انجام بدهند مجازات‌شان پیش خدا یک‌جور نیست. متفاوت است. چنانکه پاداش آن هم همین‌طور است. زمانی جنگ بوده و می‌خواستند به جهان اسلام تجاوز بکنند پیامبر(ص) فرمودند هر کس می‌تواند به جبهه برود و هرکس هم می‌تواند کمک مالی بکند بیاید که خود پیامبر(ص) می‌خواستند برای نبرد بروند. نقل شده که یک ثروتمند پولداری آمد گفت آقا ببخشید من کارهای اقتصادی‌ام می‌ماند از نظر اقتصادی خیلی مهم است ما پشت جبهه باشیم اگر بشود من نمی‌آیم اگر بشود من کمک می‌کنم. بعد آمد یک مبلغ کلانی داد و رفت. یک پیرزن فقیری هم آمد دو – سه شاخه خرما آورد، آن‌ها را گذاشت گفت یا رسول‌الله من هرچه دارم همین‌هاست که تقدیم به شما می‌کنم. پیامبر(ص) فرمودند خدای متعال از این پیرزن قبول کرد از او قبول نکرد. برای این که خدا به کمیّت نگاه نمی‌کند این پیرزن هرچه که داشت همین‌ها بود، همه را داد. ولی او هزاران برابر این را دارد هم جانش را از معرض خطر به در برد و هم اموالش را. او مبلغش بیشتر بود ولی خدا این را قبول می‌کند نه آن را.

تنها مکتبی که به درستی مسئله اقتضائات بیرونی،‌ اقتضائات الهی مثل تقدیر الهی و اقتضائات مادی که خداوند گذاشته مثل همین چیزهایی که عرض کردم هم این‌ها را می‌بیند و هم اراده انسان، اراده خدا، اراده انسان و کاملاً اختیار انسان جزء تقدیر الهی می‌شود و میزان مسئولیت انسان و تشخیص و عقلانیت انسان لحاظ می‌شود در نگاه اهل بیت به مسئله جبر و اختیار و مسئله سرنوشت است.

سؤال: شما فرمودید که ما مسلمان هستیم ولی در جامعه اسلامی نیستیم. چرا؟ در صورتی که بهترین‌ها را داریم و امام(ره) این صفت خوب را برای مردم ایران دانستند.

جواب: ببینید من نگفتم که جامعه ما اصلاً اسلامی نیست من عرض کردم جامعه ما در یک مواردی اسلامی هستیم و در یک مواردی غیر اسلامی داریم زندگی می‌کنیم و الا اگر اسلامی نیست خیلی از مشکلات معنوی- اخلاقی که در جامعه ما و دیگر جوامع مسلمان هست برای چیست؟ مثلاً می‌گویند جامعه اسلامی مشخصه‌اش این است که کسی به کسی دروغ نمی‌گوید. الآن این طوری است؟ می‌گویند بازار اسلامی بازاری است که در آن چانه نمی‌زنند، قسم نمی‌خورند، دروغ نمی‌گویند، الآن بازارهای ما همه همین‌طوری هستند؟ همه بازاری‌های ما این‌طوری هستند؟ اگر همه داریم طبق اسلام عمل می‌کنیم یعنی هیچ کس رشوه نمی‌گیرد، دروغ نمی‌گوید، خیانت نمی‌کند، معتاد نداریم، دزد نداریم، خب پس یک جاهایی خلاف اسلام دارد عمل می‌شود اما معنی‌اش این نیست که این جامعه غیر اسلامی است، همین جامعه ما در بسیاری از خصوصیت‌های اسلامی از اکثر جوامع جلوتر است. در بسیاری از خصوصیات انسانی نمره ملت ما در دنیا 20 است و در بعضی‌هایش هم 16- 17 است و در بعضی‌هایش هم تجدید هستیم و در بعضی‌هایش هم نزدیک به صفر هستیم! باید ببینیم در کدام این‌ها عقب هستیم و در کدام‌ها جلو هستیم.

سؤال: گفتید در اسلام فرد محو نمی‌شود اما در عرفان شیعه گفته می‌شود فرد یا عاشق محو می‌شود و همه چیز خدا و معشوق می‌شود فرد و من دیده نشود.

جواب: توضیح دادم و گفتم که دوتا "فرد" داریم. گفتم یک فردیت مادی داریم که در آن فرد، اصلاً خدا نیست حذف می‌شود یا حاشیه است اما این فردیت الهی را که گفتیم کرامتش به عبدالله بودن آن بود. این به خاطر عبودیت، کرامت فرد پیدا می‌شود. بنابراین این‌جا فردی که محو می‌شود آن فردیت حیوانی فرد است. فردی که اصل می‌شود فردیت الهی اوست که به عبودیت او مربوط است. بنابراین، این‌ها با هم منافاتی ندارد. خیلی ممنون و متشکرم.

والسلام علیکم و رحمه‌الله



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha